همیشه توی مدیریت مجموعه، بهم تذکر میداد که «اعتماد چیزیه که اگه از دست بره، به این راحتیا به دست نمیاد.» من این حرفشو نمیفهمیدم؛ یعنی میفهمیدم اما اونجوری که الآن احساس میکنم به لایههای درونیش فرو رفتهم (؟!) فرو نرفتیده بودم!
چرا جای دوری میری؟! نمونهش همین وبلاگ. کلاهشون هم بیفته دیگه اینورا پیداشون نمیشه. منم بودم مدتها چیزی نمینوشتی نمیومدم.
اما شما نمیاین چون من نمینوشتم؛ ولی جدیداً من نمینویسم چون شما نمیاید! عجب! حکایت سرخپوستها و کارشناسان هواشناسیه! همو که پیامش توی واتساپ برام اومده بود و حال ندارم راجع بهش توضیح بدم.
همین که انقدر همکشیدم و اومدم نوشتم معجزه است. پس فعلا خدا رو به شما می سپارم. و الا خدا که هوای شما رو داره! شما باید حواستون باشه داره نگات میکنه! دیدی؟! اونجاست! دست ت بده! شما مقابل دوربین مخفی هستید!
درباره این سایت